کاروان
خانه
درباره من
ارتباط با من
خلاصه آمار
بایگانی
خرداد ۱۴۰۲
(۱)
دی ۱۳۹۷
(۱)
آبان ۱۳۹۷
(۱)
شهریور ۱۳۹۷
(۱)
مرداد ۱۳۹۷
(۱)
تیر ۱۳۹۶
(۱)
آذر ۱۳۹۴
(۱)
مهر ۱۳۹۴
(۱)
تیر ۱۳۹۴
(۱)
فروردين ۱۳۹۳
(۱)
اسفند ۱۳۹۲
(۲)
آبان ۱۳۹۲
(۱)
مهر ۱۳۹۲
(۱)
تیر ۱۳۹۲
(۱)
آخرین مطالب
۰۲/۰۳/۲۱
غمگین
۹۷/۱۰/۰۸
دستفروش
۹۷/۰۸/۲۹
طلاق
۹۷/۰۶/۱۷
تردید
۹۷/۰۵/۰۱
دلخوشی
۹۶/۰۴/۱۹
احوالپرسی
۹۴/۰۹/۱۳
درک
۹۴/۰۷/۰۹
دموکراسی عربی
۹۴/۰۴/۱۸
عزرائیل
۹۳/۰۱/۲۴
رفیق
احوالپرسی
دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۷ ق.ظ
در ایستگاه مترو،
دوستی احوالم را پرسید... تا آمدم جوابش را بدهم، سوار قطار شد و رفت!
۵
۰
۹۶/۰۴/۱۹
محمدصادق
نظرات
(۳)
۰۲ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۳۳
پرواز ...
از پشت شیشه براش دست تکون میدادید و احساس خفه کردن رو توی نحوه ی تکون دادن دستتون حالیش می کردید :|
۰۶ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۹
میم عین
عجب
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۸
مــ. مشرقی
:| بالاخره وقت طلاست!
ادمها که واقعا حال همو نمیپرسن، از روی عادته.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!